لب دوخته شعرم را شیرازهی ابرویت
افروخته جانم را آن شعلهی جادویت
یكدست بهاران كرد نارنجی دستان را
چنگی كه زدم ای باغ! بر شاخهی لیمویت
آورد مرا تا تو این جادهی ناپیدا
عطری كه به جا ماندهاست از شیشهی گیسویت
من گمشدهای هستم در كوچهی تاریكی
ای پنجرهی چشمان! كو جذبهی سوسویت؟
سیبی كه نشان دادی از رخنهی باغت باز
تكرار فریبی بود در چشمك مینویت
دیوانهی شبمستم از دوش كه دانستم
در روز نمیبوید گلدانك شببویت
با اخم سراپایت خو كرده دلم اینك
این طفل نمیترسد از هیبت لولویت
گویی ز دماغ فیل افتاده به برج عاج
كس راه نبرد ای من! در قلعهی نهتویت
محمّد مستقیمی – راهی
دهستان چوپانان...
ما را در سایت دهستان چوپانان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : choopananvatano بازدید : 162 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 5:07