مرد همیشه خندان برای همیشه از خنده باز ایستاد

ساخت وبلاگ
بیاد مرد بزرگ ،کشاورزی زحمتکش،پدری مهربان،ذاکر اهل بیت
شادروان حسینعلی مراد
 
حسینعلی ، مردی که هیچگاه اخم نکرد !
 
مصاحبه مذکور دریکی از روزهای برفی وسرد زمستان درروزپانزدهم بهمن سال1392در شهر یزد انجام شده .اکنون با اینکه شادروان حسینعلی مراد چندروزی است که از میان ما پرکشیده لازم دیدم تجدید خاطره ای بکنیم.
روحش شاد ویادش همیشه جاویدان
 
مراد3 - سايت شجره نامه‌ی ما
 
www.choopananvatan.blogfa.com
 
 

دریک روز برفی وسرد زمستان  در گوشه ای از شهر شلوغ به سراغ مردی رفتم که هیچگاه اخم نکرده وهمیشه خوشرو وخندان است ووقتی در مقابل کسی قرار بگیرد اول خنده میکند وسختی روزگار برپیشانیش موج میزند  اما اینجا چهره اش را در خود میبینم زیرا از جایی  آمده که توفیق اجباری بوده  ودوست دارد که به دوران قبل بازگردد اما تنهایی اورا به شهر کشانده  تا یادگاران همسرش که همانا فرزندان خلفش هستند را بیاد گذشته با همسرش به نظاره بنشیند وبیاد او زندگی کند.

مراد2 - سايت شجره نامه‌ی ما

وقتی اورا پس از سالها زیارت کردم سالهای دهه 40 برایم تداعی شد وگویی کتاب تاریخ 50 ساله گذشته را باز نمودم وخاطرات انزمان که هم در حجت اباد وهم درچوپانان در همسایگی هم زندگی کردیم را تازه کرد.

بیوگرافی:

اوکسی نیست جز حسینعلی که اصالتا اهل خور اما بزرگ شده این دیار خوش تراش کویری است که هنوز به آن افتخار میکند. وی  قبل از اینکه به چوپانان بیاید بهمراه خانواده اش به آبگرم میروند وسپس راهی چوپانان میشوند.حسینعلی  فرزند علی  نام خانوادگی اش مراد است وی متولد سال 1306 شمسی است که در خور بدنیا آمده وپدرش برای اینکه وی باسواد شود او را بهمراه خود به چوپانان میاورد زیرا در آن دوران چوپانان بود که مکتب داشت وبه گفته خودش خور مکتبی نداشت. از 6سالگی بهمراه خانواده به چوپانان کوچ کردند.که هم پدر در چوپانان بکار کشاورزی مشغول شود وهم پسر به تحصیل ادامه دهد.

چوپانان در زمانیکه تاسیس شد یعنی آب قنات در چشمه هایش که واقع در خیابان است ظاهر شد مردم از اقصاء نقاط بیابانک برای کار کشاورزی ودامداری به چوپانان مهاجرت نمودند وخانواده حسینعلی مراد نیز از این دسته بودند..

 مکتب :

مراد5 - سايت شجره نامه‌ی ما

به نقل از خودش مکتب در گوشه ای از خیابان چوپانان آنروز بود که در نزدیکی خانه علی ملا بود که صندلی میگذاشتند ودر آنجا بچه ها درس میخواندند.حسینعلی مکتب را نزد محمد رضا کربلایی پدر مرحوم علی ملا وجمشید ومحمود ملا آموخت.

تنها کتابی که درمکتب از آن استفاده میکردند قرآن بوده وحدود 15 شاگرد دراین مکتب بودند که تعدادی از انان که در ذهن ایشان بودند را یادآوری نمودند از جمله عباس میرزا حسن اقا رحمتعلی علی اقا طاهری غلامرضا صبوحی محمد صبوحی قاسم حسن بور محمود وجمشید ملا عباس ابوالحسنی برادر موسی شاید دیگرانی بودند که بیادش نیامد.

حدود 4-5سال حسینعلی در مکتب ملا درس خواند که بقول خودش مطابق با لیسانس کنونی است.

حسینعلی بسیار بااستعداد بود که در شبهای جمعه ایشان قران میخواندند وبقیه جواب میدادند .روزی از روزها دانش آموزان مکتب بر بالای پشت بامی میروند وسر وصدا راه میاندازند وشیطنت های کودکانه را بر بلندای خانه راه میاندازند که وقنی به مکتب میروند ملا تمام آنها را با ترکه انار که همیشه در مکتب بوده فلک میکند اما حسینعلی بخاطر اینکه مظلومتر بوده ودرسش نیز بهتر بوده  به ملا میگوید که من هیچ تقصیری ندارم بچه ها سر وصدا کردند بهمین خاطر حسینعلی را فلک نمی کند.

استعدادها: 

حسینعلی پس از فراگیری علم وقران درایام محرم نوحه خوانی هم میکردند به گفته خودش از هشت سالگی نوحه میخواندند نوحه های ایشان از سروده های محتشم ،یغما و...بوده. وبرای اولین بار در مراسم محرم در حجت اباد نوحه خواندند آنزمان مسجدی در حجت آباد وجود نداشت یکی از انبار های بزرگ کاه که در گوشه ای از ان پر از شالی کاه بود در همانجا روضه خوانی هم میکردند. مرحوم کربلا سید حسین ودرویش عباس سالی یکمرته به آنجا می آمدند وروضه می خواندند وایشان هم نوحه میخواندند ذوالقرنین رحمانی هم از ساکنین حجت اباد یکی دیگر از نوحه خوانها بود واز نوحه خوانهای آن دوره قاسم حسن بور ومندلی ملا رضا هم بودند که آنها در چوپانان نوحه میخواندند. روزی توسط ملا به من پیشنهاد شد که حسینعلی تو که درس ومشقت خوب است  2سال دیگر درست را ادامه بده تا بروی انارک هم فروشنده شوی وهم اینکه به بیسوادان درس بدهی وانجا تدریس کنی اما به سفارش پدرومادرم این کار رانکردم.حسینعلی علاوه بر گویش چوپانانی به گویش انارکی وخوری میتوانند صحبت کنند.خط سیاقی یکی از خطهایی است که در حسابها بکار برده میشود ایشان این خط را بخوبی مینویسند.(از لحاظ املایی سیاق شاید اینگونه نباشد وهنوز درمورد این خط تحقیق نکرده ام)

اشتغال بکار:

از همان ابتدای جوانی حسینعلی در حجت اباد بکار کشاورزی مشغول شدند مالک زمینهای ایشان محمدرضا مندلی بودند .ایشان سالهای متوالی را در حجت اباد مشغول کار کشاورزی ودامداری بودند تا اینکه سیل زمستان در آن سالهای پیش  در قنات افتاد وقنات انجا را کور کرد وبالاجبار تمام مردم حجت اباد به چوپانان کوچ کردند واینجا بود که حجت اباد خالی از سکنه شد. حسینعلی کار کشاورزی را در چوپانان ادامه داد اما اینبار در زمینهای  میرزا مهدی.

مراد1 - سايت شجره نامه‌ی ما

ازدواج: 

در سن بیست سالگی مادرش بی بی رباب به ایشان پیشنهاد یکی از دختران عباس خوری را به حسیتعلی برای ازدواج میدهدد ومیگوید اگر این دختر راگرفتی که ازتو راضی هستم اگر نگرفتی کاری به کارت ندارم وخود ایشان هم راضی بودند وبرای عقد حاج ریاض وحاج محمد بزرگ(پدر عبدالرحیم زاهدی) ومیرزا مهدی و شیخ حاج مندلی رمضون را خبر میکنند وخطبه عقد را می خوانند وسپس فردای انروز راهی فرخی  میشوند وعقد را به ثبت میرسانند وعروسی مفصلی را در چوپانان بپا میکنند واینجا ست که خانواده تشکیل میدهند ثمره این ازدواج 5پسر و4دختر 30نوه و20نتیجه است. و در ادامه سکونتشان در چوپانان سالهای سال بکار کشاورزی در همین زمیتها ادامه دادند تا اینکه بخاطر کار بیمه مجبور میشوند در این 12 سال آخر را به نخلک بروند  وخانواده اش را بیمه تامین اجتماعی کنند وهم اکنون ایشان مستمری بگیر معدن سرب نخلک هستند.

قلعه ویران شده:

حسینعلی قلعه چوپانان را بخوبی بیاد دارند ومیگویند زمانیکه قلعه خراب شد ما در قلعه زندگی میکردیم ووقتی سیل آمد ما فورا اثاثیه امان را جمع کردیم وبه بالای چوپانان رفتیم وآن لردکی در کنار کوه تا مدتها سکنی گزیدیم. هنوز که هنوز است حسینعلی آن دوران حجت اباد را بهترین دوران زندگی اش میداند واز شهر وزندگی شهر نشینی متنفر است.

............................................................................................................................................

 همسرش در 2-3 سال پیش وی را تنها گذاشت وبه رحمت خدا رفت از ان زمان ایشان در نزد فرزندان زندگی میکنند وبهمین خاطر مجبور است در شهر زندگی کند وزندگی در شهر باعث شده دیگر پاهایش رمق راه رفتن نداشته باشند واو را خانه نشین کرده.

یک خاطره:

مراد4 - سايت شجره نامه‌ی ما

یکی از شبهای محرم در مسجد نشسته بودیم ومحمد پروری بلند شد نوحه بخواند وهمینطور که نوحه را میخواند نوحه از یادش رفت وبا همان وزن وملودی که نوحه را میخواند به حسینعلی میفهماند که:"حسینعلی یادم بشی" بزبان خوری میگوید که حسینعلی یادم رفت وحسینعلی هم بلافاصله در کنار دستش قرار میگیرد ودنباله نوحه را کمکش می خواند. آخه آنزمان بیشتر نوحه ها را از حفظ میخواندند وحسینعلی بسیلر در این زمینه تبحر داشت.

دراینجا لازم است اسامی کلیه کسانی که در این بخش آورده شد واکثر انان در قید حیات نیستند یادی بکنیم وبه روح پر فتوح تمامی گذشتگانمان صلوات وفاتحه ای نثار بکنیم .خدایشان رحمت کند.

انشااله آقای مراد سالهای سال سایه اش بر سر فرزندانش باشد وخدا عمر طولانی وبا برکت به ایشان عطا فرماید.

از خانواده اقای عبدالرضا مراد ومصطفی مراد که مرا در تهیه این گزارش  یاری نمودند واین نشست را تدارک دیدند کمال تشکر وامتنان را دارم.

 
 
مراد6 - سايت شجره نامه‌ی ما یاد
 
یادوخاطره اش همیشه جاویدان
 
 
دهستان چوپانان...
ما را در سایت دهستان چوپانان دنبال می کنید

برچسب : لب مرد همیشه خندان بود, نویسنده : choopananvatano بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 17:44